سفارش تبلیغ
صبا ویژن

583 همان پنج تن آل عباست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من دیروز ، دوبار ملک سلیمان نبی را دیدم

من دیروز دوبار ملک سلیمان را دیدم.
در حقیقت دیروز ، سلیمان را دو بار دیدم و عظمتش را نیز .
یکبار در تلویزیون ، درشهر قم.
و بار دیگر بر پرده ی سینما در اورشلیمِ سه هزار سال پیش.
من دیروز دوبار ذلت شیاطین معاند با سلیمان را دیدم.
یکبار در سایت های اینترنتی سی ان ان و فاکس نیوز.
و بار دیگر بر پرده ی سینما و حبرون و اریحای سه هزار سال پیش.
دیروز فتنه گران مصلحت اندیش را دوبار دیدم ،
یکبار در کنیسه های یهودی سه هزار سال پیش فلسطین ، بر پرده ی سینما
و بار دیگر در سایتهای جرس و خودنویس و آنان که دائما ضجه ی درد آور حلول شیطان منیت در جسم و روحشان به هواست و هنو هم امید دارند تا سست عنصرهای روزگار را فریب داده و جنون سوزاندن سطل زباله های خیابانهای تهران بر آنان مستولی شود.
من ،
دیروز دوبار هیبت سلیمان رادیدم ،
یکبار بر پرده ی سینما که به راس الفتنه ی یهود میفرمود : از خدا بترسید و از قدرت طلبی بپرهیزید و با خدا و مردم باشید.
و بار دیگر در تلویزیون و شهرقم که فرمود : از ایجاد دلسردی در دل مردم و پراکندن تخم شایعه دوری کنید و به قوای سه گانه و مردم بپیوندید.
من ،
دیروز دوبار جیغ بنفش ذلت شیاطین و اهل الفتنه را با گوشهای خودم شنیدم.
یکبار بر پرده ی سینما که همه چیز به امر خدا به زیر نگین خاتم « سلیمان نبی » درآمد .
و بار دیگر درتلویزیون که «سلیمان ولایت» فرمود : « کشور در برابر میکروبهای سیاسی واکسینه شد »
باور کنید من ،
دیروز دوبار ملک سلیمان رادیدم
یکبار از سینما و بار دیگر از تلویزیون.



ملک سلیمان فرصتی تاریخی برای آشتی دوباره با سالنهای سینماست.

بازتاب این مطلب در مشرق نیوز
                                                                                                           صابر عجم


چشم صدا و سیما روشن


- آهای صداوسیما ، میشنوی داداش؟؟..الو..الو..یک دو سه..آزمایش میشود..آزمایش میشود.
صابر صابر..سید؟
صابر ،صابر... سید؟؟
- حاج صابر به گوشم.
- شما آسِد عزتی؟
- نه داداش ، ولی از طرفشم
- نمیشه گوشی رو بدی دستش؟
- نه حاجی نمیشه..سید الان تو جلسه اس
- سلامش برسون ؛ بگو صابر گفت : ما موندیم سید....مخمون داره بکسوات میکنه.
- کجایی الان صابر جان؟
- محور عملیاتی بلاگستان ، گردنه پارسی بلاگ ، سنگر 583
- توی چی موندی حاجی؟
- تو خودم اخوی...
- حالا به سید چی بگم؟
- بگو سید ، حاجی رو کشتن
- خدانکنه حاجی
- به جان سید ، بگو حاج صابر داره از تعجب خفه میشه..بگو مونده تو کار صداو سیما...داره میمیره از غصه و تعجب.
- آخه چرا حاجی؟
- داداش من ! آخه این چه  وضعشه؟.....اینهمه آدم هر روز میمیرن تو مملکت ، اینهمه استاد دانشگاه و کی و کی..سکته میکنن و خبری اعلام نمیشه از مرگشون.
- حاجی جون ، مملکت هفتاد میلیون آدم داره ، نمیشه که صداوسیما بشه پیک مرگ ومیر
- قربون دهنت ، منم همینو میگم...وقتی مرگ مردم رو نمیشه از صداوسیما اعلام کرد ، واسه چی تا یه هنرپیشه ی رده سوم که یه عمر نقش دیوار رو بازی کرده ، فوری مردنش اعلام میشه؟
- حاج صابر از شما بعیده....خوب واس اینکه اینا یه عمر دیده شدن و مردم میشناسنشون ، جلوی چشمن.
- ای قربون ادم چیز فهم...میخواستم برسی به همین حرف...الو..الو...داری منو؟
- آره حاجی بگو ...دارمت.
- پس مهمه که آدما اونجا دیده بشن؟
- آره
- مهمه که اون آدمایی که دیده میشن از نظر  شخصی و شخصیتی کی هستن؟
- معلومه
- مهمه که دشمنی و خیانت افراد رده اول خانواده ی اونایی که جلوی دوربین میشینن و اجرا میکنن علنی نشه؟ و اگرم علنی شد ، اونی که دوربین و تریبون صداوسیما دستشه ، فوری اعلام برائت کنه از بچه ی خائنش ؟
- چی میخوای بگی حاجی؟
- میخوام پس بگیرم
- چی رو؟
- یه سری ارتفاعات رو
- از کی؟
- از شما
- .....
- بلندی های انصاف رو؟ تپه های روراستی رو.... سبزه زارهای شفافیت رو ...
- حاج صابر تو رو به علی! حرفتو بزن.
- به سید عزت بگو : مومن ، این چه وضعشه ؟ جذب حداکثری هم حدی داره؟ پدر و دختر در عین خوشی و صفا دارن با هم زندگی میکنن. دختره میره سینما جفتک چارکش میندازه واسه فتنه گرا مچ بند سبز رو به رخ خون شهدای سال 88 میکشه....پدره  نشسته رو آنتن شبکه دو شما واسه خودش داره ابوعطای فوتبال میخونه و پشت صحنه ی خونه شون هم مادره ی کارگردان سبز و دختره ی هنری پیشه ی سبز و پدر صداوسیمایی محفل خونواده شون گرمه گرمه.
- حاجی جون ، گناه هر کسی رو پای خودش مینویسن.
- نشد داداش ..نشد...اینا دیگه هر کس نیستن....روی آنتن که میان....خبر مرگشون هم مهم میشه...خودت گفتی « دیده میشن و مردم می بیننشون»
- حق با شماست حاجی.
- دم خروس و قسم حضرت عباس که یادت هست؟
- حاجی تو رو به علی شرمنده مون نکن ...باشه به سید میگم.
- بگو سید حاجیتو کشتن. ...بگو اگه جذب حداکثری داریم....دفع حداقلی هم باید داشته باشیم یا نه؟
- ...خش..خش..
- صابر ..صابر...عزت؟


باران کوثری و پدرش جهانگیر کوثری



برای بازگشت باغبان آهستان

ممنون که امید ما را امیدوارتر و امید دشمن را ناامیدتر کردی امیدجان.
بازگشت پیروزمندانه ی امیدحسینی را از «خلوتگه راز» به عموم مالکان اشتر تبریک میگویم تا چشم مالکان فتنه کورشود .
ما نه لین چان هستیم و نه جنگجویان کوهستان.
بلکه پستی وبلندی های وبلاگستان در ید قدرت ماست.
تا کور شود هر آنکه نتوان دید.
امید و امیدهای ما ، اویس قرنی نباشند ، اویس های قرن بیستم اند که صورت ماه بنی هاشم شان را از آنتن IRIB بببیند ، برای مدتها ، باتری لیتیومی روحشان پر از شیدایی است.
کوردلان دنیاپرست بدانند ، که هیچ نامه ی بی سلام و علیکی و کرم هیچ حمزه یی به فریادشان نخواهد رسید.
شما به کرم قلم حمزه تان دلخوش دارید و ما به روح بلند حمزه سید الشهدا آویخته ایم.
به قول حمزه ی شهید در جلوی کعبه : نبود؟؟؟
ما بَلال خور دربند و درکه نیستیم که زلفمان را به باسن بندهای 2005  گره بزنیم.
ما دلمان را به اذان بلال حبشی سپرده ایم که سیلی «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را 1400 سال پیش در گوش هرچه «منافق و در مسیر کم آورده» است نواخت.
امید حسینی و امیدهای حسینی ، دلشان به علی سپرده است و شما نیز تمام امیدتان به بازی با اذهان عمومی و تعریف بازی های رسانه یی.
در حال سقوطید رفقا...چرا قبول نمی کنید که کار تمام است ، ملت شما را جا گذاشته است.
شیخ بیسواد شما را در شهر مهمان نواز قزوین هم تحویل نگرفتند. قبول ندارید؟ از قدرت الله علیخانی بپرسید که دیگران را برای تمدد اعصاب به آنجا فرا میخواند.
اگر رسول الله(ص) یک اویس قرنی داشت ، امروز پسر رسول الله میلیونها اویس دارد به کوری هرچه نامه ی «تند و کُند و بی سلام وعلیک» است.
ما پنجاه سال افتخار رفاقت و زیارت از نزدیک مولایمان را نداشته ایم ، اما یقین داریم که پنجاه میلیون سال ، بلکه بیشتر ، در بهشت جاروکش خانه ی او و جد او خواهیم بود( اگر خدا توفیق دهد).
شما چه؟
سر دوراهی بهشت و دوزخ برای ابد به دیدار کریه المناظرترین رفقایتان نائل خواهید شد: به دیدار «قدرت»،«مال و منال»،«حب جاه و مقام»،«عشق نافرجام فرزند ناخلف» و ... وآنچه نادیدنی است آن بینی.
خوش باشید رفقا...خوش باشید با همنشینان آخرتی تان.
ما اما...
هیچ باک نداریم ، چرا که « موسی جلودار است »
بازی تمام شد ، باور کنید.

                                                                                                     صابر عجم