سفارش تبلیغ
صبا ویژن

583 همان پنج تن آل عباست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

برای بازگشت باغبان آهستان



برادرم ، امیدم ، از تو گلایه دارم سخت !

هرچند که یکبار هم تو را ندیده ام اما
هزاربار تو را خوانده ام.

امیدجان ، ای که از بیخبر فیلتر شدنت
گلایه داری ، ای که از ریشخند شدنت رنجیده ای.

سعی میکنم کوتاه سخن بگویم و برعهده خودت
بگذارم که بازگردی یا بازنگردی.

نمیخواهم به مسائلی که جای طرح آن حضوری
است ، دراینجا وارد شوم ،

اما جان برادر،

من و شما ، اگر حداکثر افتخارمان و سقف
پروازمان فضای مجازی است و ادعایمان این است که شمشیر قلم را برای دفاع از
کیان ولایت برگزیده ایم و «جانِ قلم» را جایگزین «جان جسم» خویش کرده ایم ،
چرا نباید امثال سردار نجار را الگوی خویش قرار دهیم که عمریست جانش را
سپند رخ ولایت نموده است.

سردار جنگ بوده ، وزیر دفاع حضرت آقا بوده
، «وزیرکشور» ولایت هست ... واکنون از کسانی سیلی میخورد که عمریست
نگاهبان ناموس و قاموسشان بوده است.

آیا کسی با سردار نجار هماهنگ کرد که
میخواهند نزد خلقی، زیرگوشش بخوابانند؟

آیا گمان نمیکنی که شب پرستان اکنون در
کنج  لانه های خویش به روی سرخ سردار، ریشخند بزنند؟

آیا سردار باید مانند من و شما سرخویش
گیرد و از صحنه خارج شود؟

آیا اگر چنین کند ، ولایت را از توانایی و
خدمات خویش محروم نساخته؟

امیدم ! اگر نی های آهستان را با قطره
قطره «آه» های رفقای دیده و ندیده ات بارور کرده ای ، پس بدان که حقوق
ماندن یا نماندن آن ، مشاع است به تعداد قلوب سربازان «آه» و این اولین جرم
توست که برای بود و نبود آهستان به تنهایی تصمیم میگیری.

امیدحسینی ، ای باغبان آهستان ، روز اول
که دل تو به تمنای ولایت بال بگشود و به پاخاست ، باید میدانستی که در دفاع
از ولایت باید قلمت کتک ها بخورد ، خودت ریشخندها شوی ، حال ها از تو
گرفته شود ، بی حرمتی ها و کم محلی ها ببینی.....

و تو اما ، همیشه دوجمله را تکرار کنی : «
کار برای خدا دلسردی ندارد» و « فاستقم کما امرت »

امید عزیزم ، از حوصله ی این مقال خارج
است ، اما روزی بر سر چهار راه ولایت ملاقاتت خواهم کرد ، روی ماهت را
خواهم بوسید و در گوشت زمزمه خواهم کرد که چه ها بر این برادرت در سی سال
گذشته رفته است ، شاید آنروز با تلخ خندی به خود بگویی : عجب حوصله یی؟ عجب
روزگاری بر تو رفته است؟

و من خواهم گفت : واژه ی «حوصله» در
پیشگاه حضرت خامنه یی به زانو در آمده است.

امیدم ! هیچ تروریست خبیثی با حضرت آقا از
قبل هماهنگ نکرد که دست راست نازنینش را به محضر ابالفضل(ع) هدیه فرستاد .
و مگر نمیدانی که سی سال است سپاه ابلیس سعی در ریشخند کردن این به ظاهر
نقیصه دارد؟

آیا ولایت امر می بایست دلسرد میشد؟کناره
گیری میکرد؟

نه!

بیست سال است که در مقام فهیم ترین ،
باهوش ترین ، شجاع ترین ، الهی ترین و داناترین رهبر ، در تمام کره خاکی ،
با همان دست ابالفضلی اش ، برگونه ی منحوس ابلیس و ایادی داخلی و خارجی اش ،
سیلی می نشاند.

آنهم نه یکبار و دوبار ، که صدها بار!

امید عزیز ، بیاد بیاور خطبه های 29 خرداد
سال گذشته را ، مولا در راز و نیاز آشکارش با حضرت حجت (عج) چه گفت؟

مغز کلام : « با همین بدن ناقص ، تا آخر
خواهم ایستاد »

امید عزیز ، در باغ آهستان بگشا و « آه »
های دوستان را باغبان باش.

 

                                                                                                                
صابر عجم